۳۷۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۹۹

دل را زِ من بِپوشی یعنی که من ندانم
خَط را کُنی مُسَلْسَل یعنی که من نخوانم

بر تَختهٔ خیالَت آن را نه من نِبِشتم؟
چون سِرِّ دل ندانم کَنْدر میانِ جانم؟

از آفتابْ بیشَم ذَرّاتِ روح پیشَم
رَقصان و ذِکْرگویان سویِ گُهَرفَشانم

گَر نورْ خود نبودی ذَرّات کِی نِمودی؟
ای ذَرّه چون گُریزی از جَذبهٔ عِیانم؟

پَروانه وارْ عالَمْ پَرّان به گِردِ شمعَم
فَرّیش می‌فرستم پَرّیش می‌سِتانم

در خَلْوَت است عشقی زین شَرحِ شَرْحه شَرْحه
گَر شَرحِ عشقْ خواهی پیش وِیْ‌‌‌‌ات نِشانم

وَرْ زان که در گُمانی نَقْشِ گُمان زِ من دان
زان نَقْشْ مُنْکِران را در قَعرْ می‌کَشانم

وَرْ زان که در یَقینی دامِ یَقینْ زِ من بین
زان دامْ مُقْبِلان را از کُفر می‌رَهانم

وَرْ دَرد و رنج داری در من نَظَر کُن از وِیْ
کان تیرِ رنجْ نَجْهَد اِلّا که از کَمانم

وَرْ رنج گشت راحَت در من نِگَر همان دَم
می بین که آن نشانه‌ست از لُطفِ‌ بی‌نِشانم

هر جا که این جَمال است داد و سِتَد حَلال است
وان جا که ذوالْجَلال است من دَم زدن نَتانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.