۳۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۸۹

صد بار مُردم ای جان وین را بیازمودم
چون بویِ تو بِیامَد دیدم که زنده بودم

صد بار جان بِدادم وَزْ پایْ دَرفُتادم
بارِ دِگَر بِزادَم چون بانگِ تو شُنودم

تا رویِ تو بِدیدم از خویشْ ناپَدیدم
ای ساخته چو عیدم وِیْ سوخته چو عودم

دامی‌ست در ضَمیرم تا بازِ عشقْ گیرم
آن بازْ بازگونه چون مُرغ دَررُبودم

ای شُعله‌هایِ گَردان در سینه‌هایِ مَردان
گَردان به گِردِ ماهَت چون گُنبَدِ کَبودم

آن ساعتِ خُجَسته تو عَهدها بِبَسته
من توبه‌ها شِکَسته، بودم چُنان که بودم

عقَلَم بِبُرد از رَه کَزْ من رَسی تو در شَهْ
چون سویِ عقل رفتم عقَلَم نداشت سودم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.