۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴

در ین بوستانم نه هائی نه هوئی
درین گلستانم نه رنگی نه بوئی

چه کردم چه گفتم چه دیدی که هرگز
نیائی نپرسی نخواهی نجوئی

خمارم کجا بشکند جام و باده
به هر حال اگر خم نباشد سبوئی

دویدیم چون آب بر روی عالم
ندیدیم در هیچ آب رو‌ئی

نکردیم هرگز کسی را سلامی
رسیدیم هر جا، کشیدیم هوئی

چه شوری است در سر رضی را ندانم
که پیوسته دارد به خود گفتگوئی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.