۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۰

ای که به جز دلبری تو کار نداری
کار جز آزار جان زار نداری

ای همه داروی دل مگر تو بهشتی
وی همه آرام جان مگر تو بهاری

آنچه دل دشمنان بهم نسپندد
چند تو بر جان دوستان بگماری

بگسلم از جان و دل اگر بپذیری
بگذرم از هر چه هست اگر بگذاری

ریخت دلم آبرو که خونش بریزی
عذر نگوئی و گر بهانه نیاری

چند بر آن در روی و بار نیابی
مردنت اولی دلا که عار نداری

دور از آن مایهٔ حیات نمرده است
زنده رضی را دگر برای چه داری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.