۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۹

این نگه و چشم و زلف و رو که تو داری
با دل آســـــوده سنگ را نگذاری

با لبش ای لعل ناب در چه حسابی
با رخش ای آفتـــاب در چه شمـــاری

از تو یکی قطره آب بحر محیط است
و ز تو یکی ذره ز آفتاب هزاری

دین و دل ای پادشاه صورت و معنی
ما بتو دادیم، اختیار تو داری

هیچ تو از روز بازخواست نترسی
هیچ تو شـــرم از خدا و خلق نداری

دل چو رضی مینهی به درد وداعش
چاره نداری جز آنکه جان بسپاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.