۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱

ز خواب ناز خیز و فتنه سرکن
جهان یکبارگی زیر و زبر کن

حذر از کوری خفاش طبعان
سری از منظر خورشید در کن

نگویم صورتم را بخش معنی
مرا از صورت و معنی بدر کن

ز پیش این پردهٔ پندار بردار
زمین و آسمان زیر و زبر کن

خبر گوئی از آن عیٰار دارم
برو ای بیخبر فکر دگر کن

جگر می پرور از خونابهٔ دل
غذای دل هم از خون جگر کن

رضی تا چند ازین بسیار گفتن
سخن اینجا رساندی، مختصر کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.