۲۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۷۷

یک دَمی خوشْ چو گُلِستان کُنَدَم
یک دَمی هَمچو زمستان کُنَدَم

یک دَمَم فاضِل و اُستاد کُند
یک دَمی طِفْلِ دبستان کُنَدَم

یک دَمی سنگ زَنَد بِشْکَنَدَم
یک دَمی شاهِ دُرِستان کُنَدَم

یک دَمَم چَشمهٔ خورشید کُند
یک دَمی جُمله شَبِستان کُنَدَم

دامَنَش را بِگرفتم به دو دست
تا بِبینَم که چه دَستان کُنَدَم

دُردیِ دَردِ خوشَش را قَدَحَم
گرچه او ساقیِ مَستان کُنَدَم

زان سِتانَم شِکَرِ او شب و روز
تا لَقَب هم شِکَرِستان کُنَدَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.