۵۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲

حیف که اوقات ما تمام هبا شد
عمر گرانمایه صرف چون و چرا شد

ما حصلی خود نداشت غیر ندامت
حیف ز عمری که صرف مهر و وفا شد

آنکه جمٰال تو دید بی دل و دین گشت
و آنکه وصال تو یافت بی سر و پا شد

یار شد اغیار و روزگار دگر شد
روزی کافر مبٰاد آنچه به ما شد

دین و دلی داشتیم و خاطر جمعی
زلف پریشان و چشم مست بلا شد

غیر نکرد آنچه ما ز خویش کشیدیم
هجر نکرد آنچه روز وصل بما شد

دربدر افتاد و اختیار نماندش
از درت آنکو به اختیار جدا شد

مرگ رضی موجب ملال تو گردید
زنده بلا بس نبود مرده بلا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.