۳۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰

کنم از شام تا سحر فریاد
کس به دادم نـــمی رسد صد داد

گه ز نازم کشد گه از غمزه
هر زمان شیوه‌ای کند بنیــــاد

می کشد لطفش، آه ازین جادو
می برد دستش، آه ازین جلاد

همه دیوانه پیش او عاقل
همه شاگرد پیش او استاد

سرّ عشق ار چه گفتنی نبود
گفتم این رمز هر چه بادا باد

اینت از عادت مُسلمانی
روزی هیچ کافری مکناد

هجر بس نیست وصل غیرم کشت
رضیا مرگ تو مبارک باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.