۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۹

گلزار حسن تازه ز روی چو ماه اوست
گلدسته ی فریب به دست نگاه اوست

ماییم و کشت باغ محبت که سر به سر
زهر آب داده نیش ملامت گیاه اوست

مرغان قدس گرد سرش جوش می زنند
این شاخ طوبی است که طرف کلاه اوست

آن رهروی به ساده به ترک تعلق است
بت سنگ راه و بت شکنی سنگ راه اوست

یوسف که هست پیرهن عصمتش درست
آن جا که جلوه گاه زلیخاست جاه اوست

در سینه بی اجازت او بیش ازین مباش
ای جان ادب خوش است که این جلوه گاه اوست

عیشی ز باده هست ز عیش بهشت، لیک
آن عافیت نصیب شهید نگاه اوست

گفتم کرشمه ات دل عرفی به خون کشید
گفت از کرشمه پرس که گوید گناه اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.