۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۶۳

نو به نو هر روز باری می‌کَشَم
وینْ بَلا از بَهرِ کاری می‌کَشَم

زَحْمَتِ سرما و برفِ ماهِ دِیْ
بر امیدِ نوبهاری می‌کَشَم

پیشِ آن فَربه کُنِ هر لاغَری
این چُنین جسمِ نِزاری می‌کَشَم

از دو صد شهرم اگر بیرون کنند
بَهرِ عشقِ شهریاری می‌کَشَم

گَر دُکان و خانه‌‌‌ام ویران شود
بر وَفایِ لاله زاری می‌کَشَم

عشقِ یَزدان بَس حِصاری مُحکَم است
رَختِ جان اَنْدَر حِصاری می‌کَشَم

نازِ هر بیگانهٔ سنگین دلی
بَهرِ یاری بُردباری می‌کَشَم

بَهرِ لَعْلَش کوه و کانی می‌کُنم
بَهرِ آن گُل بارِ خاری می‌کَشَم

بَهرِ آن دو نَرگسِ مَخْمورِ او
هَمچو مَخْموران خُماری می‌کَشَم

بَهرِ صیدی کو‌ نمی‌گُنجَد به دام
دام و داهولِ شکاری می‌کَشَم

گفت این غَم تا قیامَت می‌کشی؟
 می‌کَشم ای دوست آری می‌کَشَم

سینه غار و شَمسِ تبریزی‌ست یار
سُخره بَهرِ یارِ غاری می‌کَشَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.