۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸

نعره زد عشق دین ما بگریخت
کفر نیز از کمین ما بگریخت

بسکه شد ابر گریه آتشبار
تخم عیش از زمین ما بگریخت

در دم نزع یار غم گردیم
نفس واپسین ما بگریخت

باز کردیم دیده بر رخ دوست
نگه شرمگین ما بگریخت

زآتش دل چراغ بر کردیم
سایه از همنشین ما بگریخت

شوق دیدار حمله ای آورد
ادب از آستین ما بگریخت

دستی از آستین برون کردیم
نام آز از نگین ما بگریخت

دست عرفی نقاب راز گشود
خرد تیزبین ما بگریخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.