۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶

گشود برقع و توفان حسن عالم سوخت
متاع شادی و غم جمع بود در هم سوخت

که زد به داغ دلم دامن کرشمه که باز
به نیم شعله هم خان و مان مرهم سوخت

فروغ حسن تو در گلشن بهشت افتاد
که برگ لاله و گل در میان شبنم سوخت

به العطش مگشا لب که خضر وادی عشق
گلوی تشنه به آب حیات و زمزم سوخت

جز آب ساقی عشقم که جام جرعه ی او
کلیم را کف دست و مسیح را دم سوخت

دلم به گوشه نشینان عشق می لرزد
که حسن او گل شوخی بچید و عالم سوخت

به لوح مشهد پروانه این رقم دیدم
که آتشی که مرا سوخت خویش را هم سوخت

خوشم که سوخت دو کون از غمت وزین خوش تر
که کس به داغ دل عرفی از غمت کم سوخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.