۳۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹

نداد نور شراری چراغ هستی ما
گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما

عنایت صمدی رد کفر ما نکند
اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما

سر فتادگی تا به عرش می ساید
کلاه فخر بلندی ربود پستی ما

ز نیم مستی ما زآن کرشمه می‌بارد
که چشم شاهد عشق است نیم مستی ما

دمی که عشق بتازد به قلب ما عرفی
به تاق عرش نشیند غبار هستی ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.