۸۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸

نوش دارو نشأ ی علت نهد در جان ما
در خمار معجز افتد عیسی از درمان ما

آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن
صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان ما

ما خجل اما سخن در صنعت مشاطه اشت
گر نمود کفر دارد شاهد ایمان ما

زخم ها برداشتیم و فتح ها کردیم، لیک
هرگز از خون کسی رنگین نشد میدان ما

چشم اگر باز است و گر پوشیده از هم نگسلد
آمد و رفت نظر در دیده ی حیران ما

نی ز عصمت پاک دامانیم کز ناموس و ننگ
می کند آلودگی پرهیز از دامان ما

معنی روشن برون می جوشدم عرفی ز دل
در سیاهی می نگنجد چشمه ی حیوان ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.