۲۹۱ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۲ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده شجاع السلطنه حسنعلی میرزا طاب ا‌لله ثراه‌ گوید

دوش دیدم یکی خجسته وثاق
طاق او جفت طاق هفت طباق

صحن او خورده با ارم سوگند
سقف او بسته با فلک میثاق

از یکی سو نهاده تا سر سقف
از یکی‌گوشه چیده تا دم طاق

نسخهٔ هیأت و کتاب نجوم
جلد تهذیب و دفتر اخلاق

صحف فضل و منطقی اجزا
کتب نظم و هندسی اوراق

سفرها از مباحث مشاء
جلدها از دقایق اشراق

از تآلیف گوشیار دقیق
از تصانیف بوعلی دقاق‌

نسخه‌یی چند هم ز موسیقی
در مقامات‌کوچک و عشاق

از نشابور و زابل و تبریز
از نهاوند و اصفهان و عراق

نُسَخُ نسخُ و رقعهای رقاع
صحف ثلث و فردهای سیاق

تهنیت‌خوان به نزد عقل شدم
کای حکیم جهان علی‌الاطلاق

بهر تعلیم علم رسطالیس
جاکند اندرین خجسته رواق

یا نه ادریس از پی تدریس
جا در اینجا کند به استحقاق

یا نه صدرا به صدر این محفل
رمز اشراق‌گوید از اشفاق

یا ابونصر اندرین منزل
بحث مشاء را کند اطلاق

یا شهیدین اندرین مجلس
لب‌گشایند بهر استنطاق

یا پس از حل وعقد ملک ملک
جاگزیند درین خجسته وثاق

شاه غازی ابوالشجاع‌ که هست
کف کافیش واهب الارزاق

آنکه از ثقل بار خدمت او
شده نه چرخ خاضع الاعناق

مرگ بر روی خنجرش مفتون
فتح بر زلف پرچمش مشتاق

خنگ او ننگ صرصر از تعجیل
تیغ او رشک دوزخ از احراق

هست هنگام کین به پشت سمند
احمدی کینه‌جو به پشت براق

خون ببندد ز بأس او به عروق
جان درآید ز لطف او به عراق

حمرتی‌کز افق پدید آید
چون‌گشایی نظر به استحقاق

از طلوع و غروب بیضا نیست
کش فلق یا شفق‌کنی اطلاق

خون ‌خصمش‌‌ ز بسکه ‌خورده سپهر
کرده است از مراغه سرخ آفاق

روز هیجا که نای رویین را
بود از فرط ناله بیم خناق

بهر نومیدی خصامش چرخ
گوید الیوم ما لهم من واق‌

باکفش چون عروس بخشش را
عقد بست آسمان به صدق صداق

بحر و کان را صداق کرد و کنون
کف او می‌کند ادای صداق

دیگرش اینقدر معونت نیست
که‌کند جفت خویش را انفاق

بهر تقدیم خدمتش‌ که ملک
جسته پیوسته از حق استیفاق

داده پروانه عقل روشن ‌رای
برکه بر هفت شمع هفت طباق

عجلوا بالغدوّ و الآصال
ارکضوا بالعشی و الاشراق‌

چرخ مانند بندگان بستست
کمر از بهر خدمتش ز نطاق

باز با عقل نکته‌دان‌ گفتم
کای مهین خلق واهب خلاق

ملک از محرمان کرا کردست
حارس این وثاق عرش رواق

ماه تابنده است یا خورشید
چرخ‌گردنده است یا آفاق

گفت اینان نیند محرم راز
زانکه از اهل ریمنند و نفاق

کس بدین پایه از شرف نرسد
جز سپهر وفا و قطب وفاق

زادهٔ الفت آن سخنور عصر
کاسمانش ستوده در اخلاق

آنکه مانندهٔ سخنور طوس
خردش برگزیده در افلاق
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۱ - د‌ر ستایش رواق منور امام ثامن ضامن السلطان علی بن موسی الرضا علیه‌الآف التحیة و الثناء و تاریخ سال تعمیر و نگارش آن
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳ - د‌ر ستایش امیرکبیر میرز‌ا تقی‌خان رحمه‌الله فرماید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.