۳۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۳۱

دَر فروبَند که ما عاشقِ این میکده‌­ایم
دَردِه آن بادهٔ جان را که سَبُ‌ک­دل شُده‌­ایم

بَرجِه ای ساقیِ چالاک میان را بَربَند
به خدا کَزْ سَفَرِ دور و دراز آمده­‌ایم

بَرگُشا مَشکِ طَرّب را که زِ رَشکِ کَفِ تو
از کَفِ زُهره به صد لابه قَدَح نَسْتَده­‌ایم

دَر فروبَند و زِ رَحْمَت دَرِ پنهان بِگُشا
چارهٔ رَطْلِ گِران کُن که همه میْ زده­‌ایم

زان سَبو غُسلِ قیامَت بِدِه از وَسوَسه‌­ام
به حَقِ آن کِه زِ آغازْ حَریفان بُدِه‌­ایم

ما همه خُفته تو بر ما لَگَدی چند زدی
بَرجَهیدیم خُمارانه دَرین عَربَده­‌ایم

گَر عَلَی الرّیقْ تو را باده‌­دِهی قاعده نیست
هین بِدِه ما مَلَکُ الْمَوْتِ چُنین قاعده‌­ایم

فلسفی زین بِخورَد فلسفه‌­اَش غَرق شود
که گُمان داشت که ما زان عِلَلِ فاسده‌ایم

آن نَهنگیم که دریا بَرِ ما یک قَدَح است
ما نه مَردانِ ثَرید و عَدَس و مایِدِه‌­ایم

هَله خاموش کُن و فایده و فَضْل بِهِل
که زِ فَضْله­‌یْ قَدَحَت فایدهٔ فایده­‌ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.