۳۰۰ بار خوانده شده
در بساطی که دم تیغ ادب آختهاند
بینیازان سر و گردن به خم افراختهاند
نه فلک را به خود افتادهسر وکار جدال
عرصه خالی و ز حیرت سپر انداختهاند
در مقامیکه دل و دیده و دیدار یکیست
همه داغند که آیینه نپرداختهاند
چه بهار و چه خزان در چمنستان حضور
عرض هر رنگ که دادند همان باختهاند
همچو عنقاکه به جز نام ندارد اثری
همه آوازه ی پرواز ز پر ساختهاند
بلبلانچمن قرب بهآهنگیقین
میسرایند و همان هم سبق فاختهاند
از ازل تا به ابد آنچه تماشا کردیم
خود نمایان خیال آینه پرداخته اند
گر به منزل نرسیده ست کسی نیست عجب
کان سوی خویش ندارند ره و تاختهاند
چاره ی خودسری خلق چه امکان دارد
ششجهت انجمن عیش به غم ساختهاند
خودشناسی عرض جوهر یکتایی نیست
بیدل اینها همه خویشند که نشناختهاند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بینیازان سر و گردن به خم افراختهاند
نه فلک را به خود افتادهسر وکار جدال
عرصه خالی و ز حیرت سپر انداختهاند
در مقامیکه دل و دیده و دیدار یکیست
همه داغند که آیینه نپرداختهاند
چه بهار و چه خزان در چمنستان حضور
عرض هر رنگ که دادند همان باختهاند
همچو عنقاکه به جز نام ندارد اثری
همه آوازه ی پرواز ز پر ساختهاند
بلبلانچمن قرب بهآهنگیقین
میسرایند و همان هم سبق فاختهاند
از ازل تا به ابد آنچه تماشا کردیم
خود نمایان خیال آینه پرداخته اند
گر به منزل نرسیده ست کسی نیست عجب
کان سوی خویش ندارند ره و تاختهاند
چاره ی خودسری خلق چه امکان دارد
ششجهت انجمن عیش به غم ساختهاند
خودشناسی عرض جوهر یکتایی نیست
بیدل اینها همه خویشند که نشناختهاند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.