۳۳۲ بار خوانده شده
شوق تا محمل به دوش طبع وحشتساز ماند
بال عنقا موج زدگردی که از ما باز ماند
نیست جز مهر زبان موج تمکین گهر
دل چو ساکن شد نفس از شوخی پرواز ماند
چشم واکردیم دیگر یاد پیش و پس کراست
فکر انجام شرار و برق در آغاز ماند
کی حریف وحشت سرشار دل گردد سپند
این جرس از کاروان ما به یک آواز ماند
وحشت صبح از نفس ایجاد شبنم میکند
در گره گم گشت تار ما ز بس بیساز ماند
هیچکس از خجلت دیدار مژگان برنداشت
آینه دور از تماشا یک نگاه انداز ماند
شمع یکسر اشک و آه خویش با خود می برد
هم به زیرپای ما ماند آنچه از ما باز ماند
در خزان سیر بهارم زبن گلستان کم نشد
رنگها پرواز کرد و حیرتم گلباز ماند
از فرامشخانهٔ عرض شرر جوشیدهام
گرد بالی داشتم در عالم پرواز ماند
صفحهٔ دل تیرهکردم بیدل ازمشق هوس
بسکه برهم خورد این آیینه از پرداز ماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بال عنقا موج زدگردی که از ما باز ماند
نیست جز مهر زبان موج تمکین گهر
دل چو ساکن شد نفس از شوخی پرواز ماند
چشم واکردیم دیگر یاد پیش و پس کراست
فکر انجام شرار و برق در آغاز ماند
کی حریف وحشت سرشار دل گردد سپند
این جرس از کاروان ما به یک آواز ماند
وحشت صبح از نفس ایجاد شبنم میکند
در گره گم گشت تار ما ز بس بیساز ماند
هیچکس از خجلت دیدار مژگان برنداشت
آینه دور از تماشا یک نگاه انداز ماند
شمع یکسر اشک و آه خویش با خود می برد
هم به زیرپای ما ماند آنچه از ما باز ماند
در خزان سیر بهارم زبن گلستان کم نشد
رنگها پرواز کرد و حیرتم گلباز ماند
از فرامشخانهٔ عرض شرر جوشیدهام
گرد بالی داشتم در عالم پرواز ماند
صفحهٔ دل تیرهکردم بیدل ازمشق هوس
بسکه برهم خورد این آیینه از پرداز ماند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.