۲۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۳۵

تو شمشیر حقی هر کس ز غفلت با تو بستیزد
همان د رکاسه ی سر خون او را گردنش ریزد

به ‌هرجا در رسد آوازهٔ ‌کوس ظفر جنگت
همه‌گر شیر باشد زهره‌اش چون‌آب می‌ریزد

غبار موکبت هرجا نماید غارت آهنگی
حسود از بی‌پر و بالی به دوش رنگ بگریزد

ببالد آفتاب اقتدار از چرخ اقبالت
به فرق دشمن جاهت فلک خاک سیه بیزد

دعای بیدلان از حق امید این اثر دارد
که یارب آتش از بنیاد اعدای تو برخیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.