۲۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴۳

نه مفصل نه مجملی دارد
ما و من حرف مهملی دارد

اوج اقبال نه فلک دیدیم
سیر یک پشت پا تلی دارد

زبر چرخ از امل بریدن نیست
سر این رشته مغزلی دارد

موشکاف عیوب جاه مباش
تاج زرین سر کلی دارد

در تجمل چه ممکن است آرام
پشت این بام دنبلی دارد

نقش هرکس مکرر است اینجا
آگهی چشم احولی دارد

سایه در خواب می‌شمارد کام
عاجزی کفش مخملی دارد

مصلحتهاست وقف موی سپید
هر سری فکر صندلی دارد

گرچه هر اول آخر است آخر
لیک آخر هم اولی دارد

کار مجنون به طرهٔ لیلی است
قصهٔ ما مسلسلی دارد

بیدل از حیرتم‌ گذشتن نیست
آب آیینه جدولی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.