۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸۵

شمع بزمت چه قدم بردارد
پای ما آبلهٔ سر دارد

گل این باغ گریبان‌چاک‌ست
خنده از زخم که باور دارد

در تکلیف تبسم مگشای
دهن تنگ تو شکر دارد

خاک سامان غبارش کم نیست
نیستی نیز کر و فر دارد

عالمی چشم ز ما روشن‌کرد
رنگ ما خاصیت زر دارد

کس چه خواند رقم پیشانی
صفحهٔ ما خط مسطر دارد

سر هر فکر گریبان‌خواه است
موج هم تکمهٔ‌ گوهر دارد

بی‌خریدار چه ارزد گوهر
دل همان است که دلبر دارد

تا فسردی ز نظرها رفتی
رنگ پرواز ته پر دارد

لب بهم آر و حلاوتها کن
خامشی قند مکرر دارد

یک نفس قطع دو عالم کردم
دم این تیغ چه جوهر دارد

سرگران می‌گذرد نرگس یار
مزد چشمی‌ که مژه بردارد

تا دماغ است، هوس بال‌ گشاست
سر هر بام کبوتر دارد

بیدل این صورت وشکل آنهمه نیست
آدمی معنی دیگر دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.