۳۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۷۲

گَر گُم شُدگان روزگاریم
رَهْ یافتگانِ کویِ یاریم

گُم گردد روزگارْ چون ما
گَر آتشِ دل بَرو گُماریم

نی سَر مانَد نه عقلْ او را
گَر ما سَرِ فِتْنه را بِخاریم

این مرگ که خَلْق لُقمه اوست
یک لُقمه کنیم و غَم نداریم

تو غَرقه وامِ این قِماری
ما وام گُزارِ این قِماریم

جانی مانده‌‌‌‌ست رَهْنِ این وام
جان را بِدَهیم و بَرگُزاریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.