۲۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴۷

بی‌روی تو مژگان چه نگارد به سرانگشت
چشمی‌ست‌که باید به در آرد به سرانگشت

چون نی زتنگ مایگی درد به تنگیم
تا چند نفس ناله شمارد به سرانگشت

شادم‌که به زحمتکدهٔ عالم تدبیر
بی‌ناخنی‌ام عقده ندارد به سرانگشت

مشق خط بی‌پا و سرم‌سبحه شماری‌ست
کاش آبله‌ای نقطه گذارد به سرانگشت

در طبع جهان حرکت بی‌خواست خراشید
آن کیست که اندیشه گمارد به سرانگشت

از حاصل‌گل چیدن این باغ ندیدیم
جز ناخن فرسوده‌که دارد به سرانگشت

عمری‌ست‌که دررنگ چمن شور شکستی‌ست
کو غنچه‌که‌گل‌گوش شمارد به سرانگشت

از معنی زنهار من آگاه نگشتی
تا چند چو شمع آینه‌کارد به سرانگشت

تقلید محال است برد لذت تحقیق
نعمت چو زبان بر نگوارد به سرانگشت

ای بیکسی این بادیهٔ یأس ندارد
خاری که سر آبله خارد به سرانگشت

بیدل ز جهان محو شد آثار مروت
امروز به جز موکه‌گذارد به سرانگشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.