۵۴۱ بار خوانده شده
دوش از نظر خیال تو دامنکشانگذشت
اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان گذشت
تا پر فشاندهایم ز خود هم گذشتهایم
دنیا غم تو نیستکه نتوان از آنگذشت
دارد غبار قافلهٔ ناامیدیام
از پا نشستنیکه ز عالم توانگذشت
برق و شرار محمل فرصت نمیکشد
عمری نداشتمکه بگویم چسانگذشت
تا غنچه دم زند ز شکفتن بهار رفت
تا ناله گل کند ز جرمن کاروان گذشت
بیرون نتاختهست ازین عرصه هیچ کس
واماندنیست اینکه توگو.بی فلانگذشت
ای معنی آب شو که ز ننگ شعور خلق
انصاف نیز آب شد و از جهانگذشت
یک نقطه پل ز آبلهٔ پا کفایت است
زین بحر همچو موج گهر میتوان گذشت
گر بگذری ز کشمکش چرخ واصلی
محو نشانه است چو تیر از کمان گذشت
واماندگی ز عافیتم بینیاز کرد
بال آنقدر شکست که از آشیان گذشت
طی شد بساط عمر به پای شکست رنگ
بر شمع یک بهار گل زعفران گذشت
دلدار رفت و من را بی وداعی سوخت
یارب چه برق بر من آتش به جانگذشت
تمکین کجا به سعی خرامت رضا دهد
کم نیست اینکه نام توام بر زبان گذشت
بیدل چه مشکل است ز دنیاگذشتنم
یک ناله داشتم که ز هفت آسمان گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان گذشت
تا پر فشاندهایم ز خود هم گذشتهایم
دنیا غم تو نیستکه نتوان از آنگذشت
دارد غبار قافلهٔ ناامیدیام
از پا نشستنیکه ز عالم توانگذشت
برق و شرار محمل فرصت نمیکشد
عمری نداشتمکه بگویم چسانگذشت
تا غنچه دم زند ز شکفتن بهار رفت
تا ناله گل کند ز جرمن کاروان گذشت
بیرون نتاختهست ازین عرصه هیچ کس
واماندنیست اینکه توگو.بی فلانگذشت
ای معنی آب شو که ز ننگ شعور خلق
انصاف نیز آب شد و از جهانگذشت
یک نقطه پل ز آبلهٔ پا کفایت است
زین بحر همچو موج گهر میتوان گذشت
گر بگذری ز کشمکش چرخ واصلی
محو نشانه است چو تیر از کمان گذشت
واماندگی ز عافیتم بینیاز کرد
بال آنقدر شکست که از آشیان گذشت
طی شد بساط عمر به پای شکست رنگ
بر شمع یک بهار گل زعفران گذشت
دلدار رفت و من را بی وداعی سوخت
یارب چه برق بر من آتش به جانگذشت
تمکین کجا به سعی خرامت رضا دهد
کم نیست اینکه نام توام بر زبان گذشت
بیدل چه مشکل است ز دنیاگذشتنم
یک ناله داشتم که ز هفت آسمان گذشت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.