۲۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۶۲

گَر نازِ تو را به گفت نارَم
مِهرِ تو درونِ سینه دارم

بی‌مِهرِ تو گَر گُلی بِبویَم
در حالْ بِسوز هَمچو خارم

ماننده ماهی اَرْ خَموشَم
چون موج و چو بَحرْ‌‌ بی‌قَرارم

ای بر لبِ من نَهاده مُهری
می کَش تو به سویِ خودْ مِهارم

مَقصودِ تو چیست؟ من چه دانم؟
دانم که من اَنْدَرین قِطارم

نُشْخوارِ غَمَت زَنَم چو اُشْتُر
چون اُشْتُرِ مَست کَفْ بَرآرم

هر چند نَهان کُنم نگویم
در حَضرتِ عشق آشکارم

ماننده دانه زیرِ خاکَم
موقوفِ اشارتِ بَهارم

تا‌‌ بی‌دَمْ خود زَنَم دَمی خوش
تا‌‌ بی‌سَر خود سَری بِخارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.