۳۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۴

عجز ما چندین غبار از هرکمین برداشته‌ست
آ‌سمان را هم‌ که می‌بینی زمین برداشته‌ست

حق سعی ریشه بسیار است بر نخل بلند
پای درگل رفته ما را اینچنین برداشته‌ست

کوشش بیهوده خلقی را به‌ کلفت غوطه داد
موج در خورد تلاش‌، از بحر، چین برداشته‌ست

تا نفس زد تخم خواب ریشه‌ها گردید تلخ
دل جهانی را به فریاد حزین برداشته‌ست

برحلاوت دوستان یک چشم عبرت وا نکرد
این همه زخمی‌ که موم از انگبین برداشته‌ست

بیش ازین تاب‌ گرانیهای دل مقدور نیست
ناله دارد کوه تا نامم نگین برداشته‌ست

بی‌گرانی نیست تکلیفی که دارد سرنوشت
پشت ابرو هم خم از بار جبین برداشته‌ست

سعی ما چون شمع رفت ‌آخر به تاراج عرق
نخل باغ ناتوانیها همین برداشته‌ست

سایه بودیم این زمان خورشید گردونیم و بس
نیستی ما را چه مقدار از زمین برداشته‌ست

بیدل از افلاس ما رز جنون پوشیده نیست
دست کوته تا گریبان آستین برداشته‌ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.