۳۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۴۳

کُجایی ساقیا؟ دَردِهْ مُدامَم
که من از جانْ غُلامَت را غُلامَم

میْ اَنْدَردهْ تَهی دستم چه داری؟
که از خونِ جِگَر پُر گشت جامَم

زِ نَنگِ من نگوید نامِ منْ کَس
چو من مَردی چه جایِ نَنگ و نامَم؟

چو بر جانَم زدی شمشیرِ عشقَت
تمامَم کُن که زنده‌یْ ناتَمامَم

گَهَم زاهِد‌‌‌ هَمی‌خوانند و گَهْ رِنْد
منِ مِسکین نَدانَم تا کُدامَم

زِ من چون شمع تا یک ذَرّه باقی‌‌‌‌ست
نخواهد بود جُز آتش مُقامَم

مرا جُز سوختن راهِ دِگَر نیست
بیا تا خوش بِسوزم زان که خامَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.