۴۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۲۰

مرا پُرسی که چونی؟ بین که چونَم
خَرابَم‌‌ بی‌خودم مَستِ جُنونَم

مرا از کاف و نون آوَرْد در دام
از آن هَیبَتْ دوتا چون کاف و نونَم

پَری زاده مرا دیوانه کرده‌‌‌‌ست
مُسلمانان که می‌داند فُسونَم؟

پَری را چهره‌یی چون اَرْغَوان است
بنالَم کَارْغَوان را اَرْغَنونَم

مَگَر من خانه ماهَمْ چو گَردون؟
که چون گَردونْ ز عشقش‌‌ بی‌سُکونَم

غَلَط گفتم مِزاجِ عشق دارم
زِ دوران و سُکونَت‌‌ها بُرونَم

درونِ خِرقه صدرَنگِ قالَب
خیال بادْشکلِ آبگونَم

چه جایِ باد و آب است ای برادر؟
که هَمچون عقلِ کُلّی ذوفُنونَم

وَلیک آن گَه که جُزو آید به کُلَّش
بِخیزَد تَلِّ مُشکْ از موجِ خونَم

چه داند جُزوْ راهِ کُلِّ خود را؟
مَگَر هم کُل فِرستد رَهنِمونَم

بِکَش ای عشقِ کُلّی جزوِ خود را
که این جا در کَشاکَش‌‌ها زَبونَم

ز هَجْرت می‌کَشم بارِ جهانی
که گویی من جهانی را سُتونَم

به صورتْ کمترم از نیمْ ذَرّه
زِ رویِ عشقْ از عالَم فُزونَم

یکی قطره که هم قطره‌‌‌‌ست و دریا
من این اَشْکال‌‌ها را آزمونَم

نمی گویم من این این گفتِ عشق است
دَرین نُکته من از لایَعْلَمونَم

که این قِصّه‌یْ هزاران سالِگان است
چه دانَم من؟ که من طِفْل از کُنونَم

ولی طِفْلَمْ طُفَیْل آن قَدیم است
که می‌دارد قِرانَش در قُرونَم

سُخَن مَقْلوب می‌گویم که کرده‌‌‌‌ست
جهانِ بازگونه بازگونَم

سُخَن آن گَهْ شِنو از من که بِجْهَد
از این گِرداب‌‌ها جانِ حَرونَم

حَدیثِ آب و گِلْ جُمله شُجون است
چه یک رنگی کُنم؟ چون در شُجونَم

غَلَط گفتم که یک رنگَم چو خورشید
ولی در ابرِ این دنیای دونَم

خَمُش کُن خاکِ آدم را مَشوران
که این جا چون پَری من در کُمونَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.