۴۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۱۹

بیا کِامْروز بیرون از جهانَم
بیا کِامْروزْ من از خود نَهانَم

گرفتم دَشنه‌یی وَزْ خود بُریدم
نه آنِ خود نه آنِ دیگرانَم

غَلَط کردم نَبُرّیدم من از خود
که این تَدبیرْ‌‌ بی‌من کرد جانَم

نَدانَم کاتَشِ دلْ بر چه سان است
که دیگر شکل می‌سوزد زَبانَم

به صد صورت بِدیدم خویشتن را
به هر صورت‌‌‌ هَمی‌گفتم من آنَم

هَمی گفتم مرا صد صورت آمد؟
و یا صورتْ نِیَم من‌‌ بی‌نشانَم؟

که صورت‌‌‌های دلْ چون میهمانند
که می‌آیند و منْ چون خانه بانَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.