۱۰۵۴ بار خوانده شده

حکایت شمارهٔ ۱

یکی را از دوستان گفتم امتناع سخن گفتنم به علت آن اختیار آمده است در غالب اوقات که در سخن نیک و بد اتفاق افتد و دیده دشمنان جز بر بدی نمی‌آید گفت دشمن آن به که نیکی نبیند.

و اخو العداوة لا یمره بصالح
الا و یلمزه بکذاب اشر

هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است

نور گیتی فروز چشمه هور
زشت باشد به چشم موشک کور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.