۳۶۷ بار خوانده شده

حکایت شمارهٔ ۲۵

ابلهی را دیدم سمین خلعتی ثمین در بر و مرکبی تازی در زیر و قصبی مصری بر سر. کسی گفت سعدی چگونه همی‌بینی این دیبای مُعْلَم برین حیوان لا یعلَمْ گفتم

قد شابه بالوری حمار
عجلا جسدا له خوار

به آدمی نتوان گفت ماند این حیوان
مگر دراعه و دستار و نقش بیرونش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.