۷۱۸ بار خوانده شده

حکایت شمارهٔ ۸

بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود در واسط هر روز مطالبت کردی و سخنان با خشونت گفتی اصحاب از تعنت وی خسته خاطر همی‌بودند و از تحمل چاره نبود صاحب دلی در آن میان گفت نفس را وعده دادن به طعام آسان ترست که بقال را به درم

ترك احسان خواجه اوليتر
كاحتمال جفای بوابان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.