۱۳۱۸ بار خوانده شده

حکایت شمارهٔ ۴۰

یکی از صاحبدلان زور آزمایی را دید به هم بر آمده و کف بر دماغ انداخته گفت این را چه حالت است گفتند فلان دشنام دادش گفت این فرومایه هزار من سنگ بر میدارد و طاقت سخنی نمیآرد

گرت از دست بر اید دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

بنی آدم سرشت از خاک دارد
اگر خاکی نباشد آدمی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.