۱۰۹۹ بار خوانده شده

حکایت شمارهٔ ۲۳

بخشایش الهی گم شده ای را در مناهی چراغ توفیق فرا راه داشت تا به حلقه اهل تحقیق در آمد به یمن قدم درویشان و صدق نفس ایشان ذمائم اخلاقش به حمائد مبدل گشت دست از هوا و هوس کوتاه کرده و زبان طاعنان در حق او همچنان دراز که بر قاعده اوّلست و زهد و طاعتش نامعوّل

به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای
ولیک می‌نتوان از زبان مردم رست
طاقت جور زبان‌ها نیاورد و شکایت پیش پیر طریقت برد جوابش داد که شکر این نعمت چگونه گزاری که بهتر از آنی که پندارندت

چند گویی که بد اندیش و حسود
عیب جویان من مسکینند

گه به خون ریختنم برخیزند
گه به بد خواستنم بنشینند

نیک باشی و بدت گوید خلق
به که بد باشی و نیکت بینند
لیکن مرا که حسن ظن همگان در حق من به کمالست و من در عین نقصان روا باشد اندیشه بردن و تیمار خوردن

اِنّی لَمُستَتِرٌ مِنْ عَینِ جیرانی
وَ الله یَعلمُ اِسراری و اِعلانی

در بسته بروی خود ز مردم
تا عیب نگسترند ما را

در بسته چه سود و عالم الغیب
دانای نهان و آشکارا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:حکایت شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.