۳۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۸۶

چون آیِنِهٔ رازْنِما باشد جانَم
تانَم که نگویم، نَتَوانَم که ندانم

از جسمْ گُریزان شُدم، از روحْ به پَرهیز
سوگند نَدانَم، نه ازینم نه از آنَم

ای طالِبِ بو بُردنْ شَرط است بِمُردن
زنده مَنِگَر در من، زیرا نه چُنانَم

اَنْدَر کَژی‌‌‌‌‌ام ‌مَنْگَر، وین راست سُخَن بین
تیر است حَدیثِ من و مَنْ هَمچو کَمانَم

این سَر چو کَدو بر سَر، وین دَلْقْ تَنِ من
بازارِ جهان در، به کِه مانَم؟ به کِه مانَم؟

وان­گاه کَدو بر سَرِ منْ پُر زِ شرابی
دارَمْش نِگوسار، ازو من نَچَکانَم

وَرْ زان که چَکانَم، تو بِبین قُدرتِ حَق را
کَزْ بَحرْ بِدان قَطرهٔ جواهر بِسِتانَم

چون ابرِ دو چَشمَم بِسِتَد جوهرِ آن بَحْر
بر چَرخِ وَفا آید این ابرِ رَوانَم

در حَضرتِ شَمسُ الْحَقِ تبریز بِبارَم
تا سوسن‌ها ‌رویَد بر شکلِ زَبانَم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.