۲۴۸ بار خوانده شده
بیتابی عشق این همه نیرنگ هوس ریخت
عنقا پری افشاندکه توفان مگس ریخت
مستغنیگشت چمن و سیر بهاریم
بیبال و پریها چقدرگل به قفس ریخت
از تاب و تب حسرت دیدار مپرسید
دردیده چوشمعم نگهیپر زد و خس ریخت
ازیک دو نفس صبح هم ایجاد شفقکرد
هستی دم تیغیستکه خون همهکس ریخت.
روشنگر جمعیت دل جهد خموشیست
نتوان چو حباب آینه بیضبط نفس ریخت
دنباله دو قلقل مینای رحیلیم
ین باده جنون داشتکه در جام جرس ریخت
بیدل ز فضولی همه بینعمت غیبیم
آب رخ این مایدهها، سیر و عدس ریخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
عنقا پری افشاندکه توفان مگس ریخت
مستغنیگشت چمن و سیر بهاریم
بیبال و پریها چقدرگل به قفس ریخت
از تاب و تب حسرت دیدار مپرسید
دردیده چوشمعم نگهیپر زد و خس ریخت
ازیک دو نفس صبح هم ایجاد شفقکرد
هستی دم تیغیستکه خون همهکس ریخت.
روشنگر جمعیت دل جهد خموشیست
نتوان چو حباب آینه بیضبط نفس ریخت
دنباله دو قلقل مینای رحیلیم
ین باده جنون داشتکه در جام جرس ریخت
بیدل ز فضولی همه بینعمت غیبیم
آب رخ این مایدهها، سیر و عدس ریخت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.