۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۱

بود داغ من مردم دیدهٔ شب
ز دود دلم موی ژولیدهٔ شب

ز هر حلقهٔ طرهٔ اوست روشن
به روی سحرحیرت دیدهٔ شب

دل از طره رم‌کرد و شد صید رویش
به صبح آشتی‌کرد رنجیدهٔ شب

سیه‌بختی او ز مه غازه دارد
بنازم به بخت نکوهیدهٔ شب

فروغ سحرکابروی جهان است
بودگردی از دامن چیدهٔ شب

ز بیدل مپرسید مضمون زلفش
چه خواند کسی خط پیچیدهٔ شب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.