۲۷۷ بار خوانده شده
نیامآنکه بهجرأت وصفلبت رسدم خم و پیم عنان ادب
ز تاًمل موجگهر زدهام در حسن ادا به زبان ادب
ز حقیقتحرمت و پاس حیا به مزاج غرضهوسان چه اثر
کهگرسنهٔ نان طمع نخورد قسم نمک سر خوان ادب
اگرت زتردد ننگ طلب دل جمع شود سر وبرگ غنا
ز غبارکساد متاع هوس نرسی به زبان دکان ادب
قدمت زه دامن شرم نشدکه به معنیکعبه نظر فکنی
به طواف درتو رسد همهکس چو تو پا نکشی زمکان ادب
همه عمربه مکتبکسب فنون دل بیخبرتوتپید به خون
نشد آنکه رسد دو نفس سبقت ز معلمی همهدان ادب
تب و تاب مراتب عجز رسا به چه نالهکند دل خسته ادا
که اگربه قلم ره خط سپرم همه نقطه دمد ز بیان ادب
زترانهٔ حیرت بیدل من به چه نغمه تپد رگ سازسخن
که تری شکند دم عرض نفس پر و بال خدنگکمان ادب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ز تاًمل موجگهر زدهام در حسن ادا به زبان ادب
ز حقیقتحرمت و پاس حیا به مزاج غرضهوسان چه اثر
کهگرسنهٔ نان طمع نخورد قسم نمک سر خوان ادب
اگرت زتردد ننگ طلب دل جمع شود سر وبرگ غنا
ز غبارکساد متاع هوس نرسی به زبان دکان ادب
قدمت زه دامن شرم نشدکه به معنیکعبه نظر فکنی
به طواف درتو رسد همهکس چو تو پا نکشی زمکان ادب
همه عمربه مکتبکسب فنون دل بیخبرتوتپید به خون
نشد آنکه رسد دو نفس سبقت ز معلمی همهدان ادب
تب و تاب مراتب عجز رسا به چه نالهکند دل خسته ادا
که اگربه قلم ره خط سپرم همه نقطه دمد ز بیان ادب
زترانهٔ حیرت بیدل من به چه نغمه تپد رگ سازسخن
که تری شکند دم عرض نفس پر و بال خدنگکمان ادب
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.