۲۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۲

حرص فرصت انتظار و دوررنگ است آسیا
دل ز نوبت جمع‌کن پر بی‌درنگ است آسیا

سعی روزی با بلای بی‌امان جوشیدن است
بیشتر درگردش از باد تفنگ است آسیا

یک ندامت کار چندین دانهٔ دل می‌کند
گرتوانی دست برهم سود ننگ است آسیا

از من و ما هرچه اندوزی‌گداز نیستی‌ست
عاشق این خرمن آتش به چنگ است آسیا

سنگ هم آیینهٔ تحقیق صیقل می‌زند
عمرها شد درتلاش رفع زنگ است آسیا

تا قیامت‌گردش افلاک درکار است و بس
کس نفهمید اینکه می‌گردد چه‌رنگ است آسیا

تا نفس باقی‌ست‌گرد رزق می‌گردیده باش
آب چون واماند از رفتار لنگ است آسیا

زیرگردون ناامید امن تا کی زیستن
دانه‌ها زینجا برون آیید تنگ است آسیا

آسمان هم ناکجا در فکر مردم تک زند
بسکه روزی‌خوار بسیارست دنگ‌است آسیا

نی زمینت عافیتگاه است و نی چرخ بلند
تاچه‌خواهی طرف‌بست آخر دو سنگ‌است آسیا

بیدل ازگردون سلامت چشم نتوان داشتن
الوداع دانه گوکام نهنگ است آسیا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.