۵۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۷۲

دِگَربار، دِگَربار، زِ زنجیر بِجَستم
از این بَند و از این دامِ زَبون گیر بِجَستم

فَلَک پیرِ دوتایی، پُر از سِحْر و َدغایی
به اِقْبالِ جوانِ تو از این پیر بِجَستم

شب و روز دَویدم، زِ شب و روز بُریدم
وَزین چَرخ بِپُرسید، که چون تیر بِجَستم

من از غُصّه چه تَرسَم؟ چو با مرگْ حَریفَم
زِ سَرهنگ چه تَرسَم؟ چو از میر بِجَستم

به اندیشه فروبُرد مرا عقلْ چهل سال
به شَصت و دو شُدم صید و زِ تَدبیر بِجَستم

زِ تَقدیرْ همه خَلْق، کَر و کور شُدسْتَند
زِکَرّ و فَرِ تَقدیر و زِ تقدیر بِجَستم

بُرون پوستْ درون دانه، بُوَد میوه گرفتار
ازان پوست وَزان دانه چو اَنْجیر بِجَستم

زِ تاخیر بُوَد آفت و تعجیل ز شیطان
زِ تَعْجیل دِلَم رَست و زِ تاخیر بِجَستم

زِ خون بود غذا اوَّل و آخِر شُد خونْ شیر
چو دندانِ خِرَد رُست، از آن شیر بِجَستم

پِیِ نان بِدَویدم یکی چند به تَزویر
خدا داد غذایی که زِ تَزویر بِجَستم

خَمُش باش، خَمُش باش، به تَفْصیل مَگو بیش
زِ تفسیر بگویم زِ تَفِ سیر بِجَستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.