۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۵

همه عمر با تو قدح زدیم و نرفت رنج خمارما
چه قیامتی‌که نمی‌رسی زکنار ما به‌کنار ما

چو غبار ناله به نیستان نزدیم‌گامی از امتحان
که ز خودگذشتن مانشد به‌هزارکوچه‌دچارما

چقدر ز خجلت مدعا زده‌ایم بر اثر غنا
که چورنگ دامن خاک‌هم نگرفت خون شکارما

همه‌را به‌عالم بخودی قدحی‌ست از می عافیت
سر و برگ‌گردش رنگ ببین چه خطی‌کشد به‌حصار ما

دل ناتوان به‌کجا برد الم تردد عاجزی
که چو سبحه هرقدم اوفتد به هزار آبله‌کار ما

به سواد نسخهٔ نیستی نرسید مشق تأملت
قلمی به خاک سیاه زن بنویس خط غبار ما

صف رنگ لاله بهم‌شکن‌، می جام‌گل به‌زمین فکن
به بهار دامن ناز زن ز حنای دست نگار ما

به رکاب عشرت پرفشان نزدیم دست تظلمی
به غبار می‌رود آرزو نکشیده دامن یار ما

نه به دامنی ز حیا رسد نه به دستگاه دعا رسد
چورسد به نسبت پا رسدکف دست آبله‌دار ما

چو خوش است عمر سبک عنان‌گذرد ز ما و من آنچنان
که چو صبح در دم امتحان نفتد بر آینه بار ما

چمن طبیعت بیدلم ادب آبیار شکفتگی
زده است ساغررنگ وبو به دماغ غنچه بهار ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.