۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۲

ما رشتهٔ سازیم مپرس از ادب ما
صد نغمه سرودیم ونشد بازلب ما

چون مردمک‌، آیینهٔ جمعیت نوریم
در دایرهٔ صبح نشسته‌ست شب ما

بیتابی دل آتش سودای‌که دارد
تبخال به خورشید رسانده‌ست تب ما

هستی چوعدم زین من و ما هیچ ندارد
بی‌نشئه بلند است دم؟غ طرب ما

ابرام تک و تاز غباریم درین دشت
جانی‌که نداریم چه؟د به لب ما

چون ذره پراکندگی انشای ظهوریم
جزما نقطی‌کوک؟ر‌د منتخب ما

تا معنی اسرار پری فاش توان خواند
مکتوب به‌کهسار؟رید زحلب ما

گمگشتهٔ تحقیق خود آوارهٔ وهم است
ما را بگذارید به درد طلب ما

نی قابل عجزیم نه مقبول تعین
ازننگ به آدم‌که رساند نسب ما

پیداست‌که جز صورت عنقا چه نماید
آیینه ندارد دل بیدل لقب ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.