۲۷۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۳

ربود از بس خیال ساعد او هوش ماهی را
نمی‌باشد خبر از شور دریاگوش ماهی را

نفس دزدیدنم در شور امکان ریشه‌ها دارد
زبان با موج می‌جوشد لب خاموش ماهی را

ز دمسردی دوران کم نگرددگرمی دلها
فسردن‌مشکل است از آب‌دریا جوش ماهی را

حریصان را نباشد محنت از حمالی دنیا
گرانی‌کم رسد از بار درهم دوش ماهی را

به جای استخوان از پیکر اینجا تیر می‌ روید
سراغ عافیت‌کو وضع جوشن‌پوش ماهی را

غریق وصلم و شوق‌کنار آواره‌ام دارد
تپیدن ناکجا وسعت دهد آغوش ماهی را

نصیحت‌کارگر نبود غریق عشق را بیدل
به دریا احتیاج در نباشدگوش ماهی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.