۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۵

کیست بردارد ز اهل معرفت ناز تو را
گنبد دستارکو بردارد آواز تو را

جزصدای لفظ‌نامربوط او معنی‌کجاست
نغمهٔ دولاب آهنگی بود ساز تو را

پیری و طفلی بجا، نقص وکمال توام‌اند
نیست چندان امتیاز انجام و آغاز تو را

درتغافل هم‌نگه می‌پروردبی‌شیوه نیست
سرمهٔ نیرنگ باشد چشم غمازتو را

می‌کندقطع سخن‌، اظهارفضلش آفت‌است
جز بریدن‌کی بود حرفی لب‌گازتو را

ازتماشا حیرت بی‌بهره چون آیینه است
شوق بینایی نباشد دیدهٔ باز تو را

تا نگردد فاش سرّ مستی‌ات مگشای چشم
چون پری‌کاین شیشه ظاهرمی‌کند رازتورا

خم شد از بارتعلق قامتت زیبنده نیست
دعوی وارستگی چون سرو انداز تو را

بیدل ارباب تأمل با عروجت چون‌کنند
آشیان برتر بود از رنگ پرواز تو را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.