۱۰۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۴۶

گَر‌ بی‌دل و‌ بی‌دستَم، وَزْ عشقِ تو پابَستَم
بَسْ بَند که بِشْکَستم، آهسته که سَرمَستم

در مَجْلِسِ حیرانی، جانی­ست مرا جانی
زان شُد که تو می‌دانی، آهسته که سَرمَستم

پیش آی دَمی جانم زین بیشْ مَرَنجانم
ای دِلْبَرِ خَندانم آهسته که سَرمَستم

ساقیِّ میِ جانان بُگْذر زِ گِرانْ جانان
دُزدیده زِ رَهبانان، آهسته که سَرمَستم

رِنْدیّ و چو من فاشی، بر مِلَّتِ قَلّاشی
در پَرده چرا باشی؟ آهسته که سَرمَستم

ای میْ بَتَرم از تو، من باده تَرَم از تو
پُرجوش تَرَم از تو، آهسته که سَرمَستم

از بادهٔ جوشانَم، وَزْ خِرقه فُروشانَم
از یارْ چه پوشانم؟ آهسته که سَرمَستم

تا از خود بُبْریدم من، عشقِ تو بُگْزیدم
خود را چو فَنا دیدم، آهسته که سَرمَستم

هر چند به تَلْبیسَم، در صورتِ قِسّیسَم
نورِ دلِ اِدْریسَم، آهسته که سَرمَستم

در مَذهبِ‌ بی‌کیشان، بیگانگیِ خویشان
با دست بَرِ ایشان، آهسته که سَرمَستم

ای صاحِبِ صد دَستان بیگاه شُد، از مَستان
اَحْداث و گِرو بِسْتان، آهسته که سَرمَستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۷
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۳۹۹/۷/۹ ۰۶:۵۸

لطفا معنا و تفسیری از این شعر ارائه بفرمایید

گوهرین: با سلام و احترام. متاسفانه در حال حاضر توانایی نوشتن شرح و تفسیر بر آثار را نداریم.