۳۹۹ بار خوانده شده
دِلا مُشتاقِ دیدارم، غریب و عاشق و مَستم
کُنون عَزمِ لِقا دارم، من اینک رَخْت بَربَستم
تویی قبلهی همه عالَم، زِ قبله رو نگردانم
بدین قبله نماز آرَم، به هر وادی که من هستم
مرا جانی دَرین قالَب، وَ آن گَهْ جُز تواَم مَذهب؟
که من از نیستی جانا به عشقِ تو بُرون جَستم
اگر جُز تو سَری دارم، سِزاوارِ سَرِ دارَم
وَگَر جُز دامَنَت گیرم، بُریده باد این دستم
به هر جا که رَوَم بیتو، یکی حَرفیم بیمعنی
چو هی دو چَشم بُگْشادم، چو شین در عشقْ بِنْشَستم
چو من هیام چو من شینَم، چرا گُم کردهام هُش را؟
که هُش ترکیب میخواهد، من از تَرکیب بُگْسَستم
جهانی گُمرَه و مُرتَد، زِ وَسواسِ هوایِ خود
به اِقْبالِ چُنین عشقی، زِ شَرِّ خویشتن رَسْتم
به سَربالایِ عشق این دل از آن آمد که صافی شُد
که از دُردیِّ آب و گِل، منِ بیدل دَرین پَستم
زِهی لُطفِ خیالِ او، که چون در پاش افتادم
قَدَمهایِ خیالش را به آسیبِ دو لب خَستم
بِشُستم دست از گفتن، طَهارت کردم از مَنْطِق
حوادث چون پَیاپِی شُد، وضویِ توبه بِشْکَستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کُنون عَزمِ لِقا دارم، من اینک رَخْت بَربَستم
تویی قبلهی همه عالَم، زِ قبله رو نگردانم
بدین قبله نماز آرَم، به هر وادی که من هستم
مرا جانی دَرین قالَب، وَ آن گَهْ جُز تواَم مَذهب؟
که من از نیستی جانا به عشقِ تو بُرون جَستم
اگر جُز تو سَری دارم، سِزاوارِ سَرِ دارَم
وَگَر جُز دامَنَت گیرم، بُریده باد این دستم
به هر جا که رَوَم بیتو، یکی حَرفیم بیمعنی
چو هی دو چَشم بُگْشادم، چو شین در عشقْ بِنْشَستم
چو من هیام چو من شینَم، چرا گُم کردهام هُش را؟
که هُش ترکیب میخواهد، من از تَرکیب بُگْسَستم
جهانی گُمرَه و مُرتَد، زِ وَسواسِ هوایِ خود
به اِقْبالِ چُنین عشقی، زِ شَرِّ خویشتن رَسْتم
به سَربالایِ عشق این دل از آن آمد که صافی شُد
که از دُردیِّ آب و گِل، منِ بیدل دَرین پَستم
زِهی لُطفِ خیالِ او، که چون در پاش افتادم
قَدَمهایِ خیالش را به آسیبِ دو لب خَستم
بِشُستم دست از گفتن، طَهارت کردم از مَنْطِق
حوادث چون پَیاپِی شُد، وضویِ توبه بِشْکَستم
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.