۷۶۵ بار خوانده شده
ای تو بِداده در سَحَر، از کَفِ خویش بادهام
ناز رها کُن ای صَنَم، راست بگو که دادهام
گر چه بِرَفتی از بَرَم، آن بِنَرفت از سَرَم
بر سَرِ رَهْ بیا بِبین، بر سَرِ رَهْ فُتادهام
چَشمِ بَدی که بُد مرا، حُسنِ تو در حِجاب شُد
دوختَم آن دو چَشم را، چَشمِ دِگَر گُشادهام
چون بِگُشاید این دِلَم، جُز بهامیدِ عَهدِ دوست؟
نامهٔ عَهدِ دوست را، بر سَرِ دل نَهادهام
زادهٔ اوَّلَم بِشُد، زادهٔ عشقم این نَفَس
من زِ خودم زیادَتَم، زان که دو بار زادهام
چون زِ بِلادِ کافِری، عشق مرا اسیر بُرد
هَمچو رَوانِ عاشقان، صاف و لَطیف و سادهام
من به شَهی رسیدهام، زُلفِ خوشش کَشیدهام
خانهٔ شَهْ گرفتهام، گرچه چُنین پیادهام
از تبریز شَمسِ دین بازبیا، مرا بِبین
مات شُدم زِ عشقِ تو، لیک ازو زیادهام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ناز رها کُن ای صَنَم، راست بگو که دادهام
گر چه بِرَفتی از بَرَم، آن بِنَرفت از سَرَم
بر سَرِ رَهْ بیا بِبین، بر سَرِ رَهْ فُتادهام
چَشمِ بَدی که بُد مرا، حُسنِ تو در حِجاب شُد
دوختَم آن دو چَشم را، چَشمِ دِگَر گُشادهام
چون بِگُشاید این دِلَم، جُز بهامیدِ عَهدِ دوست؟
نامهٔ عَهدِ دوست را، بر سَرِ دل نَهادهام
زادهٔ اوَّلَم بِشُد، زادهٔ عشقم این نَفَس
من زِ خودم زیادَتَم، زان که دو بار زادهام
چون زِ بِلادِ کافِری، عشق مرا اسیر بُرد
هَمچو رَوانِ عاشقان، صاف و لَطیف و سادهام
من به شَهی رسیدهام، زُلفِ خوشش کَشیدهام
خانهٔ شَهْ گرفتهام، گرچه چُنین پیادهام
از تبریز شَمسِ دین بازبیا، مرا بِبین
مات شُدم زِ عشقِ تو، لیک ازو زیادهام
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.