۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۰۸

تا به کِی ای شِکَر چو تَنْ‌ بی‌دل و جانْ فَغان کُنم؟
چند زِ برگ ریزِ غَمْ زَرد شوم؟ خَزان کُنم؟

از غَم و اَنْدُهان من، سوختْ درونِ جانِ من
جُمله فروغِ آتشین، تا به کِی‌اَش نَهان کُنم؟

چند زِ دوستْ دشمنی؟ جان شِکَنیّ و تَن زنی؟
چند منِ شکسته دل، نوحهٔ تَنْ به جان کُنم؟

مومنِ عشقَم ای صَنَم نَعْرهٔ عشق می‌زَنَم
هَمچو اسیرَکان زِ غَمْ تا به کِی اَلْاَمان کُنم؟

چون که خیالِ تو سَحَر، سویِ من آید ای قَمَر
چون گُذَرد زِ موجِ خون؟ خاصه که خون فَشان کُنم

سنگ شُد آب از غَمَم، آه، نه سنگ و آهَنَم
کآتَش رویَد از تَنَم، چون که حَدیثِ آن کُنم

ای تبریز شَمسِ دین، با تو قَرین و چون قَرین
دورِ قَمَر اگر هِلَد، با تو یکی قِران کُنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.