۴۲۴ بار خوانده شده

نیابی در جهان یاری که داند دلنوازی را

نیابی در جهان یاری که داند دلنوازی را
بخود گم شو نگه دار آبروی عشق بازی را

من از کار آفرین داغم که با این ذوق پیدائی
ز ما پوشیده دارد شیوه های کار سازی را

کسی این معنی نازک نداند جز ایاز اینجا
که مهر غزنوی افزون کند درد ایازی را

من آن علم و فراست با پر کاهی نمیگیرم
که از تیغ و سپر بیگانه سازد مرد غازی را

بهر نرخی که این کالا بگیری سود مند افتد
بزور بازوی حیدر بده ادراک رازی را

اگر یک قطره خون داری اگر مشت پری داری
بیا من با تو آموزم طریق شاهبازی را

اگر این کار را کار نفس دانی چه نادانی
دم شمشیر اندر سینه باید نی نوازی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:جهان کورست و از آئینهٔ دل غافل افتاد است
گوهر بعدی:علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.